امر غیر اختیاری حکم ندارد گرچه مقدمات آن اختیاری است.
اگر حرام باشد نباید آن را مرتکب شد.
امر غیر اختیاری حکم ندارد گرچه مقدمات آن اختیاری است.
اگر حرام باشد نباید آن را مرتکب شد.
چند روز پیش داشتم یه داستانی میخوندم، نویسنده داشت بعضی از رفتارهای خاص افرادی خاص رو توصیف میکرد. یه هو وسطش حس کردم اگه یکی بشینه از دور به من نگاه کنه و داستان من رو بنویسه چطوری میشه؟ فقط که داستان مال همسایه نیست، شاید یه روزی یکی هم داستان تو رو نوشت.
جوری که الان هستی رو میپسندی؟ اصن دوست داری چجوری باشی توش؟
هر جوری تصمیم بگیری که زندگی کنی، مهم نیست، مهم اینه که مجبوری یک جوری رو انتخاب کنی.
داستانی که میخوندم، «داستان ملالانگیز» از چخوف بود با ترجمهی آبتین گلکار. به شدت کتاب توصیه میشه. خیلی خوب کتاب احساسات آدمها رو تو حالات مختلف توصیف میکنه و به نظرم باعث میشه آدم یه جاهایی با خودش رودربایستی نداشته باشه!
یه وقتایی هست میبینی که چقدر دلت واسه خدا تنگ شده،
که چقدر دوری ازش،
که چقدر حواست نیست،
که چقدر گم شدی.
خودتها، خودت هم گم شدی اصن!
انگار رمضان هر سال مثل یه زنگی میاد و یه تکونی به آدم میده!
یه وقتایی هست نسبت به مشکلت دقیق نیستی، یا راه حل خوبی به ذهنت نمیرسه که خیالت رو راحت کنه چیکار باید بکنی! این جور وقتا یه درد بدی داری. مثل کسی که سر جلسهی امتحان جواب سوال به ذهنش نمیرسه مچاله میشی!
ولی وقتی برای مشکلی راه حلی تو ذهنت داشته باشی یا دردی نداری، یا دردت یه جنس خوبی داره! ممکنه ناشی از سختی راه حلت باشه، نمیدونم! ولی هر چی هست یه دلخوشیای هم تهش هست.